مناظره حضرت زینب با ابن زیادمناظره حضرت زینب (سلاماللهعلیها) با ابن زیاد، در مورد واقعه کربلا، با پاسخهای علیگونه زینب (سلاماللهعلیها) روبرو شد و شکست مفتضحی خورد. ۱ - متانت حضرت زینبآن روز «عبیدالله بن زیاد» در کاخ خود دیدار عمومی ترتیب داده بود و دستور داده بود تا سر بریده امام حسین (علیهالسّلام) را در برابرش بگذارند. آنگاه زنان و کودکان را وارد کاخ نمودند. زینب کبری (سلاماللهعلیها) در حالی که کم ارزشترین لباسهای خود را به تن داشت در حالی که زنان و کنیزان اطراف او را گرفته بودند، به صورت ناشناس وارد مجلس شد و بیاعتنا به دستگاه ابن زیاد، در گوشهای نشست. عبیدالله چشمش به او افتاد و شکوه و متانت او توجه ابن زیاد را به خود جلب کرد. ۲ - سوال و جواب ابن زیاد با حضرت زینبپس پرسید: «این زن که خود را کنار کشیده و دیگر زنان گردش جمع شدهاند کیست؟» زینب پاسخ نگفت. عبیدالله سؤال خود را تکرار کرد. یکی از کنیزان گفت: «او زینب (سلاماللهعلیها) دختر فاطمه (سلاماللهعلیها) دختر پیامبر اسلام (صلّیاللهعلیهوآله) است.» عبیدالله رو به زینب کرد و گفت: «ستایش خدا را که شما خانواده را رسوا ساخت و کشت و نشان داد که آنچه میگفتید دروغی بیش نبود.» الحمدْ للهِ الذی فَضَحَکُم وَ قَتَلَکُمْ و اکذَبَ اُحدوثَتَکُم. زینب پاسخ داد: «ستایش خدا را که ما را به واسطه پیامبر خود (که از خاندان ماست) گرامی داشت و از پلیدی پاک گردانید. جز فاسق، رسوا نمیشود و جز بدکار، دروغ نمیگوید، و بدکار ما نیستیم بلکه دیگرانند (یعنی تو و پیروانت هستید) و ستایش مخصوص خداست.» اِنما یُفتَضِحُ الفاسِقُ و یُکذِبُ الفاجِرُ و هْوَ غَیرُنا و الحمدُ للهِ. این زیاد: دیدی خدا با خاندانت چه کرد؟ حضرت زینب: جز زیبایی ندیدم! آنان کسانی بودند که خدا مقدّر ساخته بود کشته شوند و آنها نیز اطاعت کرده و به سوی آرامگاه خود شتافتند و بزودی خداوند تو و آنان را (در روز رستاخیز) با هم روبرو میکند و آنان از تو، به درگاه خدا شکایت و دادخواهی خواهند کرد، اینک بنگر که آن روز چه کسی پیروز خواهد شد، مادرت به عزایت بنشیند ای پسر مرجانه! ۳ - عصبانیت از بیان شیوای حضرت زینبابن زیاد از این جملات صریح و تند زینب کبری (سلاماللهعلیها) بسیار خشمگین شد و خواست تصمیم سوئی بگیرد ولی یکی از حاضران به نام «عمرو بن حُرَیث» گفت: «امیر! این یک زن است و کسی زن را به خاطر سخنانش مؤاخذه نمیکند.» ابن زیاد بار دیگر خطاب به زینب (سلاماللهعلیها) گفت: «خداوند دلم را با کشته شدن برادر نافرمانت حسین و خاندان و لشکر سرکش او شفا داد.» زینب (سلاماللهعلیها) فرمود: «به خدا قسم مهتر مرا کشتی، نهال مرا قطع کردی و ریشه مرا در آوردی، اگر این کار مایه شفای توست، همانا شفا یافتهای.» ۴ - طعنه ابن زیاد به حضرت از رسواییشپسر زیاد که تحت تاثیر شیوایی کلام زینب قرار گرفته بود، با خشم و استهزاء گفت: «این هم مثل پدرش علی سخنپرداز است؛ به جان خودم پدرت نیز شاعر بود و سخن به سجع میگفت.» زینب فرمود: «زن را با سجعگویی چه کار؟» (حالا چه وقت سجع گفتن است؟) باری عبیدالله بن زیاد انتظار داشت، زینب مصیبتزده و عزیز از دست داده، با یک طعنه، به زانو در آید، اشک بریزد و عجز و لابه کند! اما زینب شیر دل (سلاماللهعلیها) که شجاعت و شهامت و وضاحت را از پدرش علی (علیهالسّلام) به ارث برده بوده، سخنان او را درهم شکست و غرورش را در هم کوبید. به راستی، در تاریخ بشر کدام زنی را میتوان یافت که شش یا هفت برادر او را کشته باشند، پسری از وی به شهادت رسیده باشد، ده نفر از برادرزادگان و عمو زادگان او را از دم تیغ گذرانده باشند و سپس او را با همه خواهران و برادرزادگان اسیر کرده باشند، آنگاه بخواهد در حال اسیری و گرفتاری از حق خود و شهیدان مکتب پدر و برادرش دفاع کند؟! ۵ - پانویس
۶ - منبعسایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «مناظره حضرت زینب با ابن زیاد»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۰۸/۲۳. |